danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

خونه مامانی و رفتن مامان و یایا به رستوران غروب.7 اذر 90

سلام عشق مامان-خوبی گلم . امیدوارم که همیشه شاد و خوش باشی. مامانی امروز دوشنبه تا عصری خونه بودیم و تو هم مشغول بازی و شیطونی. منم سرگرم کارهای روزانه.امشب قراره که با دوستای بابایی شام بریم بیرون. عصر امادت کردم و بابا بردت خونه مامان بزرگ و من و بابا هم رفتیم رستوران غروب. عمو امیر و عمو مهدی و خاله بیتا هم اومدند -راستی مامان خاله بیتا بارداره و کلی خوشحال  شدیم و تبریک گفتیم.شام خوردیم و ... خوش گذشت. شب اومدیم خونه و تو هم با مامانی و بابا بزرگ اومدی.در ضمن اونجا سراغت گرفتن و ما گفتیم که سرد بود و دنی خونه مامانیه. شب خوبی بود و دور هم خوش گذشت. ...
9 آذر 1390

خرید لباس برای دنی.

عزیزم سلام. مامانی من و بابا دیروز رفتیم برات کلی لباس خریدیم. اخه هنوز برای پاییز وزمستونت خرید نکردیم. همه چیز کاپشن بلوز شلوار و لباس توی خونه و ... خیلی خوشگلند و بهت میان. مبارکت باشه عزیزم و امیدوارم که همیشه خوب و خوش و سلامت باشی. ...
7 آذر 1390

مهمونی مامان گیتا. پنجشنبه 3 اذر 90****

مامانی امروز از صبح زود بلند شدیم و تو رو اماده کردم و با بابا رفتین خونه مامان بزرگ. قراره که تا ظهر پیش عمو بابک باشی و ظهر بابایی بیاد و تا عصری باشین. خاله ندا اومد و دوتایی شروع کردیم به کارها و غذا اماده کردن و چیدن میوه و چایی و .... تا ١٢ ظهر همه کارها رو انجام دادیم و اماده بودیم تا مهمون ها بیان. قراره دوستای مامان بیان ( خاله نازنین و نوشین و ندا و سحر و سالومه و ...) همگی تا ظهر اومدند و دور هم جمع شدیم و میز غذا رو اماده کردیم و کلی تعریف کردند. تا عصری دور هم بودیم و گفتیم و خندیدم و جای تو و امیر علی هم خالی بود. خیلی خاطره خوبی شد و خدا رو شکر که همه چیز به خوشی و خوبی گذشت. ...
4 آذر 1390

تشکر مخصوص از خاله ندا جون. ( مامان امیر علی)*****

عزیزم خیلی خیلی ازت ممنونم و خوشحالم و به خود می بالم که همچین خواهر و دوست عزیزی دارم. مامان -خاله ندا( مامان امیر علی ) از صبح مهمونی اومد و کلی زحمت کشید و غذاهای خوشمره درست کرده بود و میز ما را رنگین تر کرده بود. خواستم از اینجا ازت تشکر کنم و امیدوارم که بتونم جبران کنم.   ((( دوست و یار یاور و غمخوارم = دوست دارم.)))) ...
4 آذر 1390

هفته ای که گذشت....

سلام پسر گلم - امیدوارم که همیشه سلامت و خوش باشی. مامانی این هفته چون  سرما خورده بودم نتونست خاطراتت را بنویسه. از اول هفته که  مریض بودم و حتی کلاس هم نرفتیم. با هم خونه و مشغول بودیم. این هفته از کار هایی که تازه یاد گرفتی و خوشحالم این که خودت با چنگال میوه و موز را می خوری و خوشحالم از پیشرفتت.(بوس)***** یک روز عصر هم با بابا بیرون رفتین. چون هوا سرد و بارونی بود بیشتر خونه بودیم. این پنجشنبه مامان مهمون داره ( زنونه) و در تدارک کارهای اخر هفته هستم. روز چهارشنبه تمیزی خونه و خرید و .... الانم چهارشنبه و حالم بهتره و خسته و اماده برای فردا.......   شب بخیر پسرم - خوب بخ...
4 آذر 1390